میگم : " اه، چقدر گرمه "

میرم در اتاق رو باز می کنم.

سی ثانیه از نشستنم روی صندلی میگذره که حس می کنم دارم می لرزم.

میگم: " چه هوای سردیه "

و میرم در رو باز میذارم.

همکارم خیره خیره نگاهم می کنه.

کلید " ک " رو روی کیبورد پیدا نمی کنم. پنج بار میگردم اما پیداش نمی کنم. فکر کنم دارم آایمر می گیرم.

خدا کنه آایمر بگیرم.

یه فیلمی دیده بودم که داستان زنی بود که کم کم آایمر گرفت، همه چی رو فراموش کرد. عاشق خانواده ش بود، اما وقتی آایمر گرفت دیگه نمی شناختشون. تنها چیزی که هیچ وقت فراموش نکرد بستنی وانیلی بود. هرروز غروب میرفت کافه و برای خودش یه بستنی وانیلی سفارش می داد. موقع خوردن اون بستنی وانیلی ها، تنها موقعی از روزش بود که احساس لذت می کرد و لبخند می زد.

دلم میخواد منم برای خودم یه بستنی وانیلی داشته باشم. 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها